پرسش مهر17 دنیای به دور از خشونت... شعری از مولوی
|
من آن شب سیاهم کز ماه خشم کردم |
من آن گدای عورم کز شاه خشم کردم |
|
|
از لطفم آن یگانه می خواند سوی خانه |
کردم یکی بهانه وز راه خشم کردم |
|
|
گر سر کشد نگارم ور غم برد قرارم |
هم آه برنیارم از آه خشم کردم |
|
|
گاهم فریفت با زر گاهم به جاه و لشکر |
از زر چو زر بجستم وز جاه خشم کردم |
|
|
ز آهن ربای اعظم من آهنم گریزان |
وز کهربای عالم من کاه خشم کردم |
|
|
ما ذرهایم سرکش از چار و پنج و از شش |
خود پنج و شش کی باشد ز الله خشم کردم |
|
|
این را تو برنتابی زیرا برون آبی |
گر شبه آفتابی ز اشباه خشم کردم |
گردآوری وبازنشر: سیدجوادموسوی بداغ ابادی
