اردوی پیشتازان قطب 2 کشور در اردوگاه شهید بهشتی اصفهان

اردوی پیشتازان قطب 2 کشور در اردوگاه شهید بهشتی اصفهان

این اردو مشکل از 500 نفر از مربیان کشوری پیشتازان سازمان دانش آموزی آموزش وپرورش کشور از 5 استان اصفهان -یزد -ایلام-چهارمحال بختیاری-کرمانشاه-مرکزی-لرستان

این اردو 5 روزه از تاریخ 29مردادتا دوم شهریور برگزار گردید ومربیان با اموزش های مختلف از جمله امداد ونجات -هلال احمر -معرفت شناسی-نقد فیلم -مسابقات محلی وهنری وفرهنگی -بازی های سازمانی -نظام جمع وبرای متنوع جنگ شادی تهیه پروژهش و....آشنا شدند تصاویر زیر مروری براین برنامه هاست....

اردوی پیشتازان قطب 2 کشوری استان اصفهان

اردوی پیشتازان قطب 2 کشوری استان اصفهان

اردوی پیشتازان قطب 2 کشوری استان اصفهان

مرکز توانبخشی شهید مدنی زرین شهر

دیدار دانش آموزان  دبیرستان حافظ وشرکت در شادی معلولین مرکز توان بخشی شهید مدنی زرین شهر                                                                               

سلام ودرود دیرروز سه شنبه دانش اموزان سال چهارم رشته ادبیات دبیرستان حافظ زرین شهر  در جشن خدا حافظی خود همراه با دبیران گرامی شان تصمیم گرفتند شادی خود را در آخرین روز های  تحصیل خود با بچه های معلولین مرکز توان بخشی شهید مدنی زرین شهر سپری کنند  آنان در جمعی صمیمی ضمن اجرای برنامه شاد ومفرح ساعاتی را با بچه های پاک وخدایی روی زمین در مرکز شهید مدنی گذراندند وهمراه با مربیان این مرکز با این بچه ها همراهی نمودند اشک ها ولبخندها، توضیحات مربیان وسرپرستان، آشنایی با مشکلات این مرکز ،و.....                                                                                                                                                        حال وهوای به این دانشجویان آینده داد که در قالب کلمات می گنجد ....

گوشه هایی از این برنامه در قالب تصویر تقدیم تان می گرددتا قدمی درتبلیغ این مرکز  باشد

 تا کمک همه در خیران که به این مرکز  کمک کرده اند فراموش  نشود ...

سیدجوادموسوی مرکز توان بخشی شهید مدنی زرین شهر

اماکمک هایی که می توان به این مرکز کرد

1-آشنا نمودن مردم با فعالیت های این مرکز...

سیدجوادموسوی مرکز توان بخشی شهید مدنی زرین شهر

2-بازدید از مرکز ویر زدن به این کودکان ومعلولین

3-کمک های نقدی وخیرات   ...

سیدجوادموسوی مرکز توان بخشی شهید مدنی زرین شهر

4-کمک غذایی ودارویی ولباس نو وقابل استفاده به مرکز..

5-پخش کردن همین گزارش ها وبرنامه ها در شبکه های اجتماعی برای کمک مردم نوع دوست

سیدجوادموسوی مرکز توان بخشی شهید مدنی زرین شهر

6-خرید گل وگیاه از این مرکز جهت کمک به این مرکز لازم به ذکر گل خانه زیبایی را دارد ودر حال تولید گل وگیاه می باشد

جای دارد تشکر ویزه بکنم از همه ی کسانی که در بهداشت وتهیه امکانات تا به امروز به مرکز پیش خدمت بوده اند بیاییم گل شب بو امسال مان را از این مرکز بخریم واین کمکی بزرگ است به این مرکز ..

سیدجوادموسوی مرکز توان بخشی شهید مدنی زرین شهر

سیدجواد موسوی بدآغ ابادی

28صفر  رحلت پیامبر،شهادت امام حسن مجتبی وامام رضا علیههماالسلام

پرسش مهر17یعنی دنیایی بدون خشونت سیدجوادموسوی

ماه شعبان واعیادش مبارک

اَلسلام عَلیک یا اَباعَبدِاللّهِ یا حُسَینَ بنَ عَلِیٍّ اَیُّهَا الشَّهیدُ یَابنَ رَسوُلِ اللّهِ
پرسمان و موضوعات :

میلاد حضرت زهرا علیها سلام و روز مادر مبارک

میلاد حضرت فاطمه الزهرا+سیدجواد موسوی, داستان, بداغ آباد, مشاوره, مطالب خواندنی

اردوی جهادی ...اولین یار سفر کرده از گروه جهادی

بسم الله الرحمن الرحیم
انا لله و انا الیه راجعون

اردوی گروه جهادی شباب الزهرای زرین شهر
◼️◼️◼️◼️◼️◼️

باخبر شدیم یکی از یادگاران روزهای آتش و خون ، روزهای به یاد ماندنی دفاع مقدس ، مرحوم سید مسعود موسوی که در سالهای اخیر هم در پاسخ به فرمان رهبر عزیزمان به منظور رفع محرومیت در نقاط محروم ، با حضور عاشقانه ی خود در قالب گروه های جهادی بسیج ، لبیک میگفت ، بر اثر حادثه سقوط از ارتفاع در حین انجام عملیات بنایی ،دار فانی را وداع گفته و روحش در اعلی علیین ماوی گرفت .

اردوی گروه جهادی شباب الزهرای زرین شهر
  گروه جهادی شباب الزهرای زرین شهر این مصیبت را به خانواده معظم مرحوم و همرزمانش و همچنین مردم انقلابی شهرستان و شما عزیزان تسلیت عرض نموده و غفران الهی و اجر اخروی برای وی و صبر و بردباری را برای بازماندگان و همرزمان از درگاه خداوند متعال خواستار است.

اردوی گروه جهادی شباب الزهرای زرین شهر

 

با خاطرات جبهه... یاد سال 67-66

با خاطرات جبهه... یاد سال 67-66

سلام دوستان

کلاس اول دبیرستان بودیم وهرستان حرفه ای  ملاصدرا رشته حسابداری درس می خواندیم سال 65 چون اهل بداغ اباد بودم زرین شهر ما را ثبت نام نمی کرد و می گفت باید بروید مبارکه ..

خلاصه با چند تا بچه ها برای سپاهیان محمد ص رفتیم و هر جوری بود ثبت نام کردیم اعزام شویم وگواهی آموزش هم جور کردیم کار تکمیل پرونده که انجام شد وهمه کار هاصورت گرفت

نا گهان آقای دهقان جعفر اگه اشتباه نکنم  وارد شد وتا مارا دید وپرسید کجایی هستید...!

یک پا جفت ایستاد ما را خط زد وبهانه آورد قد تان کوتاه است وسن تان کم است ما را کله کرد خدا بگم چکارش نکنه الهی شهید شه...

اگر رفته بودیم حداقل شهادت توفیق ما بود آخه اون وقتها بچه ها تیپ قمر خیلی شهید می دادند

ما هم توفیق را از دست دادیم نتونستیم بریم ونسیب شد با سپاهیان امام علی در مرحله بعد از مبارکه اعزام شدیم


سیدجوادموسوی-دبیرستان پسرانه صدرای زرین شهر
(خبرنگار مصاحبه کننده فکر کنم شهید انتشاری در والفجر شهید شد خدایش رحمت کند)
امام خاطره ی دوم  تابستان 66 برای اوین بار از مبارکه ثبت نام کردیم که به جبهه برویم اون اعزام  از مبارکه 15 نفر اعزام می شدندن که 9 نفرشان بچه های بداغ اباد بودند ومن کوچک ترین فرد گروه بودم وچون با آنها بودم دیگه ایراد گرفته نشد

وقتی کار اعزام صورت گرفت وبه شوشتر رسیدم ساعت 2 شب بود هوا بس ناجوانمردانه گرم ... برای سرویش بهداشتی به توالت صحرایی که تانکر آهنی کنارش بود رفتم که لوله کشی داشت تا نشستم توی دستشوی از همه جا بیخبر...تا شیر آب را باز کردم چشم تون روز بد نبیند داغی اب به حدی بود که داد کشیدم که این آب را کی ایندر جوش کرده؟!...

که بر وبچه های رزمنده که دور بر بودند کلی خندیدند وهمه فکر کی کردند من شوخی کردم ولی اصلا اینطور نبود فکرش را نمی کردم این قدر آب گرم باشه .... اولین سوتی من در شب اول حضورم در بین رزمندگان...

اما در سومین اعزامم

در اوایل خرداد 67 در پادگان پانزده خرادد می خواستم سوار اتوبوس اعزام بشم که که یکی از بچه های سپاه در اعزام نیرو منا صدا کردو

گفت: پسر جان کجا....؟!

گفتم توفیق باشه میرم جبهه...

گفت: چند سالته؟...

گفتم 17 سال....

گفت با شناس نامه کی اومدی جبهه ...؟گفتم: خودم خلاصه گیر داد از کجا اعزام شدید...؟ گفتم مبارکه.. مینی بوس مبارکه را صدا کرد وگفت ایشون باید برگردد معلومه زرنگی کرده   .... لازم است بگویم مرخصی بودم ودر حال باز گشت.... به یگان مربوطه ام

  ناگهان معاون گردان مان عبدالرسول اکبری از دور منا دید صدا کرد: سید پس چرا سوار نمی شی...؟!

گفتم  آقا نمی زاره می گه دفعه اولته میای جبهه وخلاصه ی ماجرا ...  عبدالرسول روبه اون برادر پاسدار کرد وگفت: اخوی ایشون بار سومه اعزام میشه باید دفعه اول جلوش رامی گرفتید

ایشون بیسیم چی است احتیاج داریم به اون ...

برادر پاسدارمون  کلی روبوسی معذرت خواهی کرد ومنا سوار اتوبوس کرد

یادش بخیر اون زمونا ...

داستان کوتاه, سیدجواد موسوی, داستان, بداغ آباد, مشاوره

حکایت از شایعه بترسید

 هفتصد سال پیش در اصفهان مسجدی می ساختند. کار تمام شده بود و کارگران در حال انجام خرده کاری های پایانی بودند. پیر زنی از آنجا رد می شد. ناگهان پیرزن ایستاد و گفت به نظرم مناره مسجد کج است!

کارگران خندیدند ولی معمار با صدای بلند فریاد زد ساکت!

چوب بیاورید. کارگر بیاورید. چوب را به مناره تکیه دهید. حالا همه با هم. فشار دهید. فشار!!! و مرتب از پیر زن می پرسید مادر درست شد؟

بعد از چند دقیقه پیرزن گفت درست شد و دعا کنان دور شد.

کارگران گفتند مگر می شود مناره را با فشار صاف کرد؟

 معمار گفت: نه! ولی می توان جلوی شایعه را گرفت!

اگر پیرزن می رفت و به اشتباه به مردم می گفت مناره کج است و شایعه کج بودن مناره بالا می گرفت. دیگر هرگز نمی شد مناره را در نظر مردم صاف کرد.

ولی من الان با یک چوب و کمی فشار، مناره را برای همیشه صاف کردم!!!

 

از شایعه بترسید!

اگر به موقع وارد عمل شوید براحتی مناره زندگیتان صاف خواهد شد!!

 گزد آوری سیدجوادموسوی